جدول جو
جدول جو

معنی نزدیک آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

نزدیک آمدن
(عِ زَ دَ)
پیش آمدن. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. اقتراب:
بهار خرم نزدیک آمد از دوری
به شادکامی نزدیک شد نه مندوری.
جلاب بخاری.
- به نزدیک آمدن، نزدیک شدن:
بدانست کآمد به نزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ.
فردوسی.
- نزدیک چیزی آمدن، به آن نزدیک شدن. بر آن آمدن:
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
نزدیک آمدن
نزدیک شدن
تصویری از نزدیک آمدن
تصویر نزدیک آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِشْ وَ / وِ خَ دَ)
تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن:
گوش را نزدیک کن کآن دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست.
مولوی.
، تقرب دادن: باید که جلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(عِ گُ تَ)
پیش آوردن. فراهم آوردن. پیش کشیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به نزدیک شود
لغت نامه دهخدا
(عِ وَ دَ)
رسیدن. پیش آمدن. قریب شدن. (ناظم الاطباء). ولی. اقتراب. دنو. (ترجمان القرآن). تقرب. (تاج المصادر بیهقی). مقابل دور شدن:
نزدیک نمی شوی به صورت
وز دیدۀ دل نمی شوی دور.
سعدی.
، فرارسیدن:
چو بگذشت شب روز نزدیک شد
جهانجوی را چشم تاریک شد.
فردوسی.
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده ای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می برد.
سعدی.
- نزدیک شد که، عن قریب. چیزی نمانده است که:
نزدیک شد که خانه صبرم شود خراب
رحمی نما وگرنه خراب است کار من.
؟
- نزدیک شدن با کسی، قرار گرفتن در فاصله کمی از او:
هم آورد با گیو نزدیک شد
جهان چون شب تیره تاریک شد.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی).
- نزدیک شدن به...، در شرف ... واقع شدن:
چو نزدیک شد روز عمرش به شب
شنیدم که می گفت در زیر لب.
سعدی (بوستان).
، هم بستر شدن. مقاربت کردن
لغت نامه دهخدا
بنگرید به ندا آمدن ندارسیدن: ازگنبدفلک ندی آمدبگوش او کای گنبدتوکعبه حاجت روای خاک. (خاقانی. سج. 238)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک آمدن
تصویر نیک آمدن
خوب شدن، خوب اثر کردن: (... و اگر زاگ سپید با روغن گل مرهم کنی نیک آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزدیک کردن
تصویر نزدیک کردن
قریب کردن بجوارکسی یاچیزی بودن، مقرب گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
قریب شدن بجوارکسی یاچیزی رفتن اقتراب: ازآنکه بدانستن نیکی وبدی به نیک نزدیک توان شد، یانزدیک کسی شدن، نزدیک او رفتن، نزداورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
يقترب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
Near, Approach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
approcher, s'approcher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
aproximar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
karibia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
قریب آنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
เข้าใกล้ , เข้าใกล้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
להתקרב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
近づく , 近づく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
接近 , 靠近
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
yaklaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
다가가다 , 가까워지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
zbliżać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
mendekati, mendekat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
কাছে আসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
पास आना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
acercarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
sich nähern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
naderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
наближатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
подходить , приближаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نزدیک شدن
تصویر نزدیک شدن
avvicinarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی